برای همیشه

دل نوشته های قلبه شکسته من

حواســـت باشد بانـــ ــو...


اگر به مـــردی بیش از حد بهـــا بدهی 


دیگر برای داشـــتنت تلاش نمیکند


نگاهش ســـرد میشود 


کلامش بی روح


دســـتانش یخ زده


حرف هایش بوی دل مردگی میگیرد 


و آغوشش بوی هوس ـ ـ . !

نوشته شده در چهار شنبه 24 آبان 1391برچسب:,ساعت 15:31 توسط عاشقه تنها| |

تیغ را که میگیرم دستم،اول به این فکر میکنم که با کدام زاویه دردناک تر است؟!
کجا باشم وقتی روی دستم سر میخورد...
لبخند بزنم یا به بغضم اجازه دهم باز کند راهش را..
به چشمانم اجازه دهم خیس شوند یا ببندمشان آرام! 
تو که می آیی کجا پیدایم کنی بهتر است...
چجوری در خاطرت میمانم تا ابد..
توی وان حموم پیدایم کنی و مثل فیلم ها هراسان بدوی به طرفم،لبت بلرزد و از خودت بپرسی چرا؟ 
بعد یک ملودیٍ آرام پخش شود...
تو بغلم کنی،اشکت صورتم را خیس کند که وقتی روحم از آن بالا نگاهت میکند حسودیش شود...
از غصه بمیرد!!!پر بکشد دلش برای بوسیدن دانه دانه ی اشک هایت!

بعد من میفهمم که وقتی این چشم ها که عاشقشان بودی همیشه،این چشم ها که همیشه یواشکی خیال دزدیدنشان را میپروراندی در سرت..
بسته شود تا ابد ، تو چقدر غمگین میشوی،چقدر غصه دار میشود دلت،چند شب خوابم را میبینی...
چند طلوع آفتاب را با یاد من تماشا میکنی....
چقدر تلاش میکنی برای پیدا کردن ستاره مان،که بس که کم نور بود و کوچک گم میشد همیشه اما ته دلمان قرص بود 
هیچ معشوقی هیچ جای دنیا ستاره ی مان را به معشوقه اش نشان نخواهد داد!

بعد اگر بخت یارم باشد وسوسه میشوی که برای آخرین بار لب هایم را ببوسی...
لبت را که میگذاری روی لبم، زیبای خفته ات بیدار میشود

آن وقت من لبخند میزنم به پهنای صورتم،با همان کله شقی همیشگی ام میگویم:
"دیدی ثابت کردم که افسانه نبود؟ دیدی عشق معجزه میکند؟!حالا باورت شد سفید برفی زنده شد با همان یک بوسه؟!


تو هیچ نمیگویی!لبت را میگذاری روی لبم...
این یعنی ساکت...یعنی قبول...بس است دیگر!!!

نوشته شده در چهار شنبه 24 آبان 1391برچسب:,ساعت 15:29 توسط عاشقه تنها| |

 

 

 

کاش تو این دنیا یکی تنهایی منو به خاطر تنهایی خودم میخواست

 

 

 

 

  نه اینکه

 

 

ازتنهایی من تنهایی خودشو پرکنه...

 

 

"این فاصله داره منو بی تو مریض میکنه"

 

 

نیا باران زمین جای قشنگی نیست..
من از جنس زمینم خوب میدانم
که گل در عقد زنبور است....!
و اما یک طرف سودای بلبل..
یک طرف خال لب پروانه را هم دوست میدارد..
من از جنس زمینم خوب میدانم
که اینجا جمعه بازار است
و دیدم عشق را در بسته های زرد و کوچک
نسیه میدادند..
در اینجا قدر نشناسند..
مردم شعر حافظ را به فال کولیان اندازه میگیرند
نیا باران زمین جای قشنگی نیست

 

مــــي گــــويــنــد ســـــاده ام،،،
مـــي گـــويـــنـــد تــــو مــــرا با
يــک جمـــــلـــه
يـــک لبـــــخـنـــد،،،
بــه بــازي مي گيــــري
مــــــي گـــــوينــــد تـــرفنـدهـــايت، شـــيطنـــت هــــايت
و دروغ هايـــت را نمــــي فهمــــم
مــــــي گويند ســــاده ام
اما تـــــو اين را باور نکن
مــــــــن فـــــقــــــط دوســـتـــــت دارم،

هميـــــــــن!!!!
و آنــــها ايــــن را نمـــــــي فــــهمنــــد.... .!

يکي از سخت ترين کارهاي دنيا
اين است که براي ديگري توضيح بدهي
دقيقاً چه مرگته ...

 

پاییزشد...سردشد...
برگ هارامیبینی؟
رنگ گرفته اند،زرد،قرمز،خشک،پژمرده....
تازمستان نیامده کاری کن...
دلم هوایی هوایت است...
دیگرطاقت این دقایق راندارم...
انگارعاشقت شده ام.........

از جنس کدام نور بودی ستاره من؟ که جسارت با تو بودن در من جنبید؟ و من چه عاشقانه به رویت لبخند زدم و تو چه مهربانانه لبخندم را پاسخ گفتی و این شد
عاشقاناز جنس کدام نور بودی ستاره من؟ که جسارت با تو بودن در من جنبید؟ و من چه عاشقانه به رویت لبخند زدم و تو چه مهربانانه لبخندم را پاسخ گفتی و این شد
عاشقانه ی آرام "من" و تو"
یه آرام "من" و
تو

 

نوشته شده در یک شنبه 21 آبان 1391برچسب:,ساعت 11:14 توسط عاشقه تنها| |

يه توپ دارم قلقليه .موهاي سرم فرفريه آف جديد نداشتم . سرت کلاه گذاشتم

نوشته شده در جمعه 19 آبان 1391برچسب:,ساعت 13:59 توسط عاشقه تنها| |

کاش عاشقت نبودم ، که اینگونه بسوزم به پایت ، که اینگونه بمانم در حسرت دیدارت
کاش عاشقت نبودم که عذاب بکشم ، تمام دردهای دنیا را بر دوش بکشم…
که شبهایم را با چشمان خیس سحر کنم، روزهایم را با دلتنگی و انتظار به سر کنم
کاش عاشقت نبودم که اینگونه دلم سوخته نباشد ، در هوای سرد عشقت افسرده نباشد
کاش عاشقت نبودم که اینک تنها باشم ، تو نباشی و من پریشان باشم ، تو نباشی و من دیوانه و سرگردان باشم…
کاش عاشقت نبودم که اینک لحظه هایم بیهوده بگذرد ، فصلهایم بی رنگ بگذرند ،تا حتی دلم به خزان نیز خوش نباشد…
تقصیر خودم بود که هوای عاشقی به سرم زد ، تا خواستم فرار کنم ، عشق تیر خلاصش را به بال و پرم زد ، تا خواستم دلم را پشیمان کنم ، دلم ، دل به دریا زد….
دل به دریا زد و بدجور غرق شد ، همه امیدهایم زیر آب محو شد….
کاش عاشقت نبودم که اینک از دست تو ناله کنم ، شب و روز دلم را سرزنش کنم ….
قلبم میلرزد ، تمام وجودم تمنای آغوشی را میکند که آن آغوش رویاییست که گاهی فکر میکنم رسیدن به آن محال است
چشمانم دیگر از اشک ریختن سویی ندارند ، چشمانی که تمام لحظه ها انتظار این را میکشند که به دیدار چشمان تو بیایند
کاش عاشق دل بی وفایت نبودم ، بی نیاز بودم ، مثل خودت بیخیال بودم ، کاش مهم نبود برایم بودنت ، دیگر احساس نیاز نمیکردم در تمام لحظه های نبودنت !

نوشته شده در جمعه 19 آبان 1391برچسب:,ساعت 2:26 توسط عاشقه تنها| |

ضدحال یعنی وقتی یه قرار لطیف تو اینترنت داری connect نشی!
ضدحال یعنی وقتی منتظر فیلم مورد علاقت هستی برق بره!
ضدحال یعنی بعد از کلی مصیبت که بابات برات موبایل ثبت نام کرده همه سیمکارتا بیاد جز مال تو!
ضدحال یعنی روز تولدت
bf-ات جلوی دوستات فقط یه شاخه گل بهت بده و تو هم جلو همه سوسک بشی!
ضدحال یعنی
gf-تو بیرون با یه پسر دیگه ببینن!
ضدحال یعنی یه جلسه سر کلاس نری فقط همون یه جلسه استاد حضور غیاب کنه!
ضدحال یعنی با شکم گرسنه بری تو صف ژتون تموم کرده باشن!
ضدحال یعنی یه هفته قبل از اینکه جشن تولد بگیری خاله مامانت فوت کنه!
ضدحال یعنی قبض تلفن بیاد ....... تومن!
ضدحال یعنی بعد از کلی مخ زدن تو اینترنت همینکه بیای به نتیجه برسی اشتراکت تموم بشه !
ضدحال یعنی با.
۹.۷۵ افتادن!
ضد حال یعنی یه مانتو خوشگل بخری همون روز اول گیر کنه به صندلی پاره بشه!
ضدحال یعنی صبح ساعت
۷ بری سر کلاس استاد نیاد!
ضدحال یعنی شرطی بیدل بزنی امتیازت بشه
۲۵!
ضدحال یعنی بعد اینکه کلی افه زبان اوومدی نمره زبانت بشه
۱۰
ضدحال یعنی داداش کوچیکت
۲شاخه مودمو اشتباهن بزنه تو پریز برق!
ضد حال یعنی بری عروسی خانمها و اقایون جدا باشن!
ضدحال یعنی تو اتاقت فیلم نگاه میکنی همینکه میرسه جای.........مامان بیاد تو!
ضدحال یعنی
history پاک نکنی همه ایمیلاتو داداشه فضولت بخونه!
ضدحال یعنی نفر
۱۱کنکور شدن!
ضدحال یعنی کارگردان شدن حنا مخملباف!
ضدحال یعنی خواننده شدن میناوند!
ضدحال یعنی پژو
RD!
ضدحال یعنی فیلم ژاپنی!
.ضدحال یعنی
id caller داشتن!
ضدحال یعنی عشق یه طرفه!
ضدحال یعنی گل خوردن دقیقه
۹۰!
ضدحال یعنی صبح روزی که با دوستات میخوای بری کوه بارون بیاد!
ضدحال یعنی از سرویس دانشگاه جا موندن!
ضدحال یعنی با ماشین بابا جریمه شدن!
ضدحال یعنی سلام کنی جوابتو ندن!
ضدحال یعنی عینکت سر جلسه امتحان بیفته زمین بشکنه!
ضد حال یعنی سر جلسه امتحان خدکارت تموم بشه!
ضدحال یعنی با
gf-ات بری کافیشاپ دخترخالتو ببینی!
ضدحال یعنی تاکسی سوار شی وسط راه بنزین تموم کنه!
ضدحال یعنی دفترچه تلفنتو گم کنی!
ضد حال یعنی اونیکه خیلی دوستش داری رو نتونی ببینی!

نوشته شده در پنج شنبه 18 آبان 1391برچسب:,ساعت 17:41 توسط عاشقه تنها| |

هوا خوبه، تو هم خوبی، منم بهتر شدم انگار
یه صبح دیگه عاشق شو، به یاد اولین دیدار
به روت وا میشه چشمایی که با یاد تو می بستم
چه احساسی از این بهتر، تو خوابم عاشقت هستم
تو می چرخی به دور من کنارت شعله ور می شم
تو تکراری نمی شی من بهت وابسته تر می شم

 

تبت هر صبح با من بود، تب گل های داوودی
تبی که تازه می فهمم تو تنها باعثش بودی
تو خورشید رو قسم دادی، فقط با عشق روشن شه
یه کاری با زمین کردی که اینجا جای موندن شه
تو می چرخی به دور من کنارت شعله ور می شم
تو تکراری نمی شی من بهت وابسته تر می شم

نوشته شده در پنج شنبه 18 آبان 1391برچسب:,ساعت 17:23 توسط عاشقه تنها| |

پسر : ضعیفه ! دلمون برات تنگ شده بود... اومدیم زیارتت کنیم
دختر : تو باز دوباره گفتی ضعیفه؟؟؟
پسر : خوب... «منزل» بگم چطوره !؟
دختر : وااااااااای... از دست تو !!!

پ: باشه... باشه... ببخشید «ویکتوریا» خوبه ؟
د: اه... اصلا باهات قهرم.
پ: باشه بابا... تو «عزیز منی»، خوب شد؟... آَشتی؟
د: آشتی، راستی... گفتی دلت چی شده بود؟
پ: دلم ...!؟ آها یه کم می پیچه...! از دیشب تا حالا .
د: ... واقعا که...!!!
پ: خوب چیه... نمیگم... مریضم اصلا... خوبه!؟
د: لوووووووس...

پ: ای بابا... ضعیفه! این نوبه اگه قهر کنی، دیگه نازکش نداری ها !

د: بازم گفتی این کلمه رو...!؟؟؟

پ: خوب تقصیر خودته...! میدونی که من اونایی رو که دوست دارم اذیت می کنم... هی نقطه ضعف میدی دست من!

د: من از دست تو چی کار کنم...

پ: شکر خدا...! ، دلم هم پیچ میخورد چون تو تب و تاب ملاقات تو بود...؛ لیلی قرن بیست و یکم من!!!

د: چه دل قشنگی داری تو... چقدر به سادگی دلت حسودیم می شه.

پ: صفای وجودت خانوم .

د: می دونی! دلم تنگه... برای پیاده روی هامون... برای سرک کشیدن توی مغازه های کتاب فروشی و ورق زدن کتابها... برای بوی کاغذ نو... برای شونه به شونه ات راه رفتن و دیدن نگاه حسرت بار بقیه... آخه هیچ زنی، که مردی مثل مرد من نداره!

پ: می دونم... میدونم... دل منم تنگه... برای دیدن آسمون تو چشمای تو، برای بستنیهای شاتوتی که با هم می خوردیم... برای خونه ای که توی خیال ساخته بودیم و من مردش بودم...!

د: یادته همیشه به من میگفتی «خاتون»؟
پ: آره... یادمه، آخه تو منو یاد دخترهای ابرو کمون قجری می انداختی!
د: ولی من که بور بودم!!!؟
پ: باشه... ، فرقی نمی کنه.

د: آخ چه روزهایی بودن... ، چقدر دلم هوای دستای مردونه ات رو کرده... وقتی توی دستام گره می خوردن... مجنون من.
پ : ....
د: چت شد؟ چرا چیزی نمی گی ؟
پ : .....
د: نگاه کن ببینم...! منو نگاه کن...
پ : .......
د: الهی من بمیرم...، چشمات چرا نمناک شده... فدای تو بشم...

پ: خدا ن... (گریه)

د: چرا گریه می کنی...؟؟؟
پ: چرا نکنم...؟! ها!!!؟
د: گریه نکن... من دوست ندارم مرد من گریه کنه... جلوی این همه آدم... بخند دیگه...، بخند... زود باش بخند.
پ: وقتی دستاتو کم دارم چه جوری بخندم... کی اشکامو کنار بزنه که گریه نکنم ؟
د: بخند... وگرنه منم گریه می کنما .
پ: باشه... باشه... تسلیم. گریه نمی کنم... ولی نمی تونم بخندم .
د: آفرین ، حالا بگو برام کادوی تولد چی خریدی؟

پ : تو که می دونی... من از این لوس بازی ها خوشم نمیاد... ولی امسال برات کادوی خوب آوردم.
د:چی...؟ زود باش بگو دیگه... آب از لب و لوچه ام آویزون شد.
پ: ........
د: باز دوباره ساکت شدی...!؟؟؟

پ: برات... کادددووو...(هق هق گریه)... برات یک دسته گل گلایل!،
یک شیشه گلاب!
و یک بغض طولانی آوردم...!
تک عروس گورستان!
پنج شنبه هادیگر بدون تو خیابونها صفایی ندارد...!
اینجا کنار خانه ی ابدیتت می نشینم و فاتحه می خوانم.

نه... اشک و فاتحه
نه... اشک و دلتنگی و فاتحه
نه... اشک و دلتنگی و فاتحه... و مرور خاطرات نه چندان دور...

امان... خاتون من!!!تو خیلی وقته که...
آرام بخواب بانوی کوچ کرده ی من....
دیگر نگران قرصهای نخورده ام... لباس اتو نکشیده ام و صورت پف کرده از بیخوابیم نباش...!

نگران خیره شدن مردم به اشکهای من هم نباش...!
بعد از تو دیگر مرد نیستم اگر بخندم...!
اما... تو آرام بخواب عشق من ...............!
 
دلم میخواست منم عینه اون دختر میمیردم دیگه طاقت این دردو ندارم وقتی دارم میبینم  تک تک عزیزانمو از دست میدم میترسم از روزی که سه نفرو از دست بدم یکی داداشم یکی محمدم یکی کیمیا جونم
بعد مدتاها اومد پستای قبلیمو ببینم محمدو خیلی وقته باهاش حرف نزدم ازش بیزارم کیمیا هم...عین قبل نیستیم باهم فقط داداشم برام مونده دلم برا دوستیم با کیمیا تنگ میشه هنوزم خیلی دوستش دارم چه جالب از چیزی که میترسیدم سرم اومد خدایا دیگه داداشمو نه فقط همینو ازت میخوام گریه

 

ذهنم آشفته،

خواب هایم پریشان،

خنده هایم فتوشاپی ،

درد و دل هایم با دیوار فیس بوک و وبلاگ !

میزان همدردی ها هم با لایک و کامنت !!!

وتکرار پشت تکرار

نوشته شده در دو شنبه 15 آبان 1391برچسب:,ساعت 15:52 توسط عاشقه تنها| |


هم آغوش …

 
 
 
در آغوشم بگیر …
 
 
 
آن چنان خسته ام

که حتی افقهای نگاهم نیز گم می شود

در این هوای دلگیر

مرا محکم بفشار …

برای زندگی تهی از هیجانم مرا محکم در آغوشت بفشار …

به من ببخش نوازش دستت را

با تصنیف دوستت دارم لبهای شیرینت

و مرا نوازش بده در این روزها

با یاد دلنشینت …

بگذار من نیز

تو را در اغوش گیرم …

تا دریابی چه قدر دوستت دارم…
 
نوشته شده در دو شنبه 15 آبان 1391برچسب:,ساعت 15:43 توسط عاشقه تنها| |

 

 

دلتنگی بد دردیه

نوشته شده در شنبه 6 آبان 1391برچسب:,ساعت 13:42 توسط عاشقه تنها| |

تا حالا شده بعضی وقتا یهو دیگه دوسِش نداشته باشی ؟! به خودت میگی اصلاً واسه چی دوسِش دارم ؟! مگه کیه ؟! مگه واسم چی کار کرده ؟! مگه چی داره که از همه بهتر باشه ؟! اصلاً من که خیلی از اون بهترم ! . . . . ! بعد به خودت می خندی که اصلاً واسه چی این قدر خودتو اذیت کردی ! بعد یهو یه چیزی یادت میاد ! یه چیز خیلی کوچیک ، یه خاطره ، یه حرف ، یه لبخند ، یه نگاه ، و بعد . . . . همین . . . . همین کافیه تا به خودت بیای و مطمئن بشی که نمی تونی فراموشش کنی ! نمی تونی دوسِش نداشته باشی ! اصلاً نمی خوای که دوسِش نداشته باشی ! آخه همه ی زندگیته خب !! وجودته ! اون موقع است که میفهمی چه قدر دوسِش داری !

نوشته شده در دو شنبه 1 آبان 1391برچسب:,ساعت 22:0 توسط عاشقه تنها| |


Power By: LoxBlog.Com