برای همیشه

دل نوشته های قلبه شکسته من

 

یه دوست چینی داشم ! ﺑﺮﺍﻯ ﻋﻴﺎﺩتش تو ﺑﻴﻤﺎﺭﺳﺘﺎﻥ رفتم و کنار تختش ﺣﺎﺿﺮ ﺷﺪم...

چند دقیقه دست پا شکسته با من فارسی حا احوال کرد

دیدم یهو رنگش عوض شد مدام به من با حالت اخم میگفت:

ﭼﻴﻨﮓ ﭼﻮﻧﮓ ﭼَﻦ ﭼﻮﻭﻥ ﻭ ؛ ..!!
بعد چندبار تکرار کردن تا پرستارا برسن " مُرد"

خیلی ناراحت بودم

ﺑﺮﺍﻯ ﺗﺮﺟﻤﻪ ﺍﻳﻦ ﺟﻤﻠﻪ ﺑﻪ ﻛﺸﻮﺭ ﭼﻴﻦ ﺳﻔﺮ ﻛﺮﺩم...!

و در اون جا از یه مرد چینی معنیش رو پرسیدم و اون مرد چینی به من گفت معنیش این میشه:
اسگل ﭘﺎﺗﻮ ﺍﺯ ﺭﻭ ﺷﻴﻠﻨﮓ ﺍﻛﺴﻴﮋﻥ ﻭﺭﺩﺍﺭ ﻛﺼﺎﻓﻄﻄﻄﻄ


ﺗﻮ ﺧﻮﻧﻪ ﯼ ﻣﺎ ﮐﺴﯽ ﺗﻮ ﻏﺬﺍﺵ ﻧﻤﮏ ﻧﻤﯿﺰﻧﻪ
.
.
.
.
.
.
ﻟﻘﻤﻪ ﻫﺎﺷﻮﻧﻮ ﻣﯿﻤﺎﻟﻦ ﺑﻪ ﻣﻦ

8

نوشته شده در جمعه 10 مرداد 1392برچسب:جالب,خنده دار,فان,زیبا , جوک, فورفان,ساعت 23:44 توسط عاشقه تنها| |

یه مطلب خوندم راجع به روشهای صحیح مسواک زدن

کلی توضیح داده بود بعد نوشته بود مسواک رو با "زاویه 45 درجه " روی دندونها بکشید .

من الان نقاله تو دهنمه ولی مسواکو نمیتونم حرکت بدم............ کـــــــــــــــمـــــــک !
 

نوشته شده در پنج شنبه 10 مرداد 1392برچسب:جالب,خنده دار,فان,زیبا , جوک, فورفان,ساعت 23:42 توسط عاشقه تنها| |

تو فکرمه یه نمایشگاه بزنم و نقاشی هایی که موقع درس خوندن برای امتحانات کشیدم رو توش بزارم....


ادرس میدم بیایین زیرتابلوهام لایك کنین !

 


آدمایی که زیاد میخوابن ، تنبل نیستند

 

 

چون انگیزه ای واسه بیدار موندن ندارند ، وگر نه بگو فردا پارتیه ساعت 3 صبح تا 2 فرداش ، هر کی نیاد

 

 


 پسرا تو چند مورد خیلی جذاب میشن :
 وقتی عصبی پشت فرمون نشستن
 موقع دعوا سر مسایل ناموسی
 وقتی سر آبجیشون زور میگن
 وقتی مامانشونو میبوسن
 وقتی واسه تک دوس دخترشون خواستگار میاد و دپرس میشن
 وقتی بخاطر فوتبال از کار وزندگی میوفتن
وقتی بهش میگی دپرسم میگه غلط کردی بیا بغلم ببینم
 وقتی تو بغلش اشک میریزی با دستاش صورتتو میگیره میگه دیونه تو منو داریا !
+منم میخوام از ایناااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا:((


دختره 11 سالشه تو پروفایلش نوشته:

سیگار میکشم بخاطر جدایی از تو .. !!!

 

کاری باری ندارین من رفتم خود کشی بای !!!  :|

بدترین بلایی که سر یه پسر میتونین بیارین :...تو دانشگاه دره کلاسشو بزنی

  به استاد بگی  با فلانی کار دارم ...میگه چیکارش داری ...

میگی: مامانش براش لقمه آورده... خخخخخخخخخخخخخ

 

میگن تو تاکسی که نشستین خودتونو بچسبونین

به در که اگه خانومی تو ماشین هست راحت باشه و از این حرفـا

امروز تو تاکسی این عمل رو اجرایی کردم ولی خب از بس چسبیدم

به در یهو در باز شد منم مجبور شدم دختره رو بگیرم نیفتم بیرون

بیچاره از ترس بغلم کرده بود هی میگفت سالمـــــــــی؟

چیزیت نشد کــــــــــــــــــه؟

تازه میخواست تنفس مصنوعی هم بده بهم:)

+ البته من اینو تجربه نکردم راحت میشینم تو تاکسی چون دخترم پسرا خودشونو جمع و جور کنن =))

وقتی بچه ای به دنیا میاد همه جمع می شن می گن: چه مامانیه! خنده هاش مامانیه، لباساش مامانیه و... اما از بابایی خبری نیست.کی یاد بابایی می افتن؟ وقتی پوشک بچه رو باز می کنن، می گن:ای بابا!چه قدر .......! :)))

ما دهه 70 و 60 ها نباید با هم بجنگیم باید یه فکری به حال این هیولاهای ده 80 بکنیم

 

 


مورد داشتیم دکمه های دو نقطه و ستاره کیبوردش از جا کنده شده از بس واس این و اون بوس فرستاده :|

: *

سال های ساله دارم پیتزا می خورم

ولی هنوز فرق بین پیتزا مخلوط و با پیتزا مخصوص نفهمیدم : |

پیر شدن این نیست که 
نشونه پیری در ظاهرتون پیدا بشه 
هر زمانی که از درون احساس شادی نکردید 
اونموقع دارید پیر میشید.....!  :(

+من پیر شدم

بابام واسه مامانم گل خریده برده بهش داده مامانم میگه گله ؟!!

بابام میگه: تا نظر کمک داور چی باشه!!

منو بابام : )))))


مامانمم برگشت گفت نظر کمک داورو نمی دونم ولی نظر کمیته انضباطی اینکه

امشب گشنه بخوابین تا دیگه منو مسخره نکنین


منو بابام :|

 

 

لذتی که در “کوفت” گفتن مامان هست در “قربونت برم” هیچکس نیست! :)

ﯾﻪ ﻣﻌﻠﻢ ﺩﯾﻨﯽ ﺩﺍﺷﺘﯿﻢ, ﯾﻪ ﺑﺎﺭ ﺍﻭﻣﺪ ﺳﺮ ﮐﻼﺱ و ﮔﻔﺖ: "ﺧﺪﺍ ﻫﯿﭻ ﭼﯿﺰﯼ ﺭﻭ ﺑﯽ ﻋﻠﺖ ﺧﻠﻖ نمی کنه." 

ﺑﻌﺪ ﯾﻪ ﻧﮕﺎﻫﯽ ﺑﻪ ﻣﻦ ﺍﻧﺪﺍﺧﺖ ﻭ ﮔﻔﺖ: ﺍﻟﺒﺘﻪ ﻣﻄﻤﺌﻦ ﻧﯿﺴﺘﻢ! :|

گاه کوچکم می بینی و گاه بزرگ… 

نه کوچکم ..نه بزرگ.. 

خودت هستی که دور و نزدیک می شوی…. :|

ورژن انگلیسی عمو سبزی فروش:=)) 
uncle vegetable seller 
oh ye 
Do you have vegetable 
oh ye 
i want a lemon 
oh ye 
i want u alone 
oh ye 
uncle vegetable seller? 
oh ye 
i want a cherry 
oh ye 
strawberry 
oh ye 
i want an apple 
oh ye 
can we be a couple

میگن دنیا، اسمش دخترونست وفا نداره! خوب تو جهان صداش کن ببین فرقی به حالت میکنه؟ :|

 

نوشته شده در چهار شنبه 2 مرداد 1392برچسب:,ساعت 17:7 توسط عاشقه تنها| |

ﺍﻭﻥ ﺩﺧﺘﺮﯼ ﮐﻪ ﻟﺒﺎﺳﺶ ﻧﺎﺯﮐﻪ ﯾﺎ ﮐﻮﺗﺎﻫﻪ

ﻧﻪ ﻣﺪﻟﻪ

ﻧﻪ ﻣﺎﻧﮑﻨﻪ

ﻧﻪ ﻓﺎحشه

ﻧﻪ ﺗﺤﺮﯾﮏ ﮐﻨﻨﺪه

ﺗﻮ ﺍﯾﻦ ﮔﺮﻣﺎ ﮐﻪ ﺳﮓ ﺗﺐ ﻣﯽﮐﻨﻪ ﮔﺮﻣﺸﻪ

ﻣﯽﻓﻬﻤﯽ ﺁقا ؟؟

ﺑﻪ ﻭﺍﻟﻠﻪ ﮔﺮﻣﺸﻪ .....فریاد


دختر: می دونی فردا عمل قلب دارم؟

پسر: آره عزیز دلم

دختر: منتظرم میمونی؟
... ...

پسر رویش را به سمت پنجره اطاق دختر بر میگرداند تا دختر

اشکی که از گونه اش بر زمین میچکد را نبیند

پسر: منتظرت میمونم عشقم

دختر: خیلی دوستت دارم

پسر: عاشقتم عزیزم

بعد از عمل سختی که دختر داشت و بعد از چندین ساعت بیهوشی کم کم داشت

هوشیاری خود را به دست می آورد

به آرامی چشم باز کرد و نام پسر را زمزمه کرد و جویای او شد

پرستار: آرووم باش عزیزم تو باید استراحت کنی

دختر: ولی اون کجاست؟ گفت که منتظرم میمونه به همین راحتی گذاشت و رفت

پرستار: در حالی که سرنگ آرامش بخش را در سرم دختر خالی میکرد رو به او گفت:

میدونی کی قلبش رو به تو هدیه کرده؟

دختر: بی درنگ که یاد پسر افتاد و اشک از دیدگانش جاری شد: آخه چرا؟؟؟؟؟؟

چرا به من کسی چیزی نگفته بود و بی امان گریه میکرد

پرستار: شوخی کردم بابا !

رفته دستشوئی الان میآد خخخخخ :)))


خب یه سوال مهم...


اگه گفتین زشت ترین چیز دنیا چیه؟؟؟


مارمولک له شده؟!؟!؟!


یا از اون زشت ترم داریم؟؟؟


آهان!فهمیدم...


زشت تر از مارمولک له شده پسر تو سن بلوغه...اصن مث کوبیسم میمونه!


هیچیش به هیچیش نمیاد!!!


صداشو که دیگه نگو...!!!انگار خروسک گرفته


سیبیلاشم مث شلوار کردی رو طنابه


دخترا پرچمو نگه دارین بنده الفرارمهر شده


دلم خیلی تنگ شده برا اون وقت هایی که


دلت برام تنگ میشد ...


دختر چیست؟

 

.

.

.

.

دختر موجودیست زیبا و دوست داشتنی

 

که خداوند برای حفظ آرامش پسرها اونا رو آفریده

 

و کسی جز دخترا نمیتونن پسرا رو تحمل کنند.


 

دختره کتیبه گذاشته :

 

امروز یک شلوارک خریدم ،حالا اومدم خونه تنگه ه ه ه ه ه

یک پسره : الهی قربون اون پاهات بشم من

یک پسر دیگه : ناراحت نشو عروسکم من خودم ۳تا سایز بزرگشو میخرم

یک پسر دیگه : چرا آخه ملوسکم؟ نکنه کمی چاق شدی؟

یک پسر دیگه : ای جانم اووف نشدی خودت؟

ینی تنها چیزی که منو آروم میکنه، اینه که هنوز گزینه حمله نظامی رو میز اوباماست

والااااااااااا



در عجبم از سیب خوردنمان

 

که از آن،فقط چوبش میماند

 

مگر این همه چوب که خوردیم

 

از یک سیب شروع نشد؟!


ﺑﻪ ﺳﺎﺩﮔﯽ ﺭﻓـﺖ ؛ ﻧــﻪ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺩﻭﺳﺘﻢ ﻧﺪﺍﺷﺖ !
ﻧـــــــــﻪ ، ﻓﻬﻤﯿﺪ ﺧﯿﯿﯿﯿﯿﯿﯿﻠﯽ ﺩﻭﺳﺘﺶ ﺩﺍﺭﻡ.

من غرورم را به راحتی به دست نیاوردم

که هر وقت دلت خواست خردش کنی...!

غرور من اگر بشکند

با تکه هایش

شاهرگ زندگی تو را نیز خواهد زد


دمش گرم یاس میگه :

 

تــــو كــﮧ مــــے دونــســتــــے مــن تــكــيــﮧ گــاه

 

مــحــكــمــتــم

 

بــگــــو بــا مــن ديــگــــﮧ چــــرا دِ آخــــﮧ نــوكــرتــــم

 

مــن كــﮧ هــــر دقــيــقــم وابــســتــﮧ بــــﮧ دقــيــقــﮧ ے تــــو

 

بــــود

 

مــن كــﮧ حــتــــے لــبــاس تــنــم بــــﮧ ســلــيــقــﮧ ے تــــو بــــود


زمانی نفسش بودم، اما بعد...


شدم عامل تنگی نفسش...


رفت دنبال یک تازه نفس...!!



در دفتر خاطراتم نوشتم رفیق زیباست.


معلم دفتر را دید گفت این رویاست گفتم ای معلم از نوازش رفیق چه

 

میدانی.گفت در عالم رفاقت رفیق_همیشه تنهاست.


زندگی به مرگ گفت: من با آمدنم خنده می آورم و تو گریه!


من با بودنم زندگی می بخشم و تو نیستی!


مرگ ساکت بود ...


زندگی گفت: رابطه ی من و تو چه احمقانه است؛


زنده کجا، گور کجا؟


دخمه کجا، نور کجا؟


غصه کجا، سور کجا؟


اما مرگ تنها گوش می داد و ساکت بود؛


زندگی فریاد زد: دیوانه، لااقل بگو چرا محکوم به مرگم ...؟


و مرگ آرام گفت: تا بفهمی که تو و دیوانگی و عشق و حسرت چه بیهوده اید...

 


بزرگترین نعمت اینه که اگه کسی پشت سرت حرف زد...
.
.

.
.
.
.
رفیقات با پشت دست بزنن تو دهنش

 + و من از این نعمت محرومم

 


متـاسفــــ ـانه گــ ـاهـــے


بـــ ـدوטּ بُـ ـغـــــ ـض و گـــ ــریــہ


بـــایــد قبـــــــــول کـــ ـنــے


کـہ فَـرامــــــــــوش شُــــدے .... !


▲▼خـدایــــآ ...

آغـوشـتــــ را امـشـبــــ بـ ہ مـَטּ ﻣﮯ دهـے (؟)

بـراےِ گـفـتـטּ چـیـزے نـدارمـ

امـّا بـراےِ شِـنُـفـتـטּِ حـرفـهـاےِ تـو گـوشِ بـسـیـار ..

ﻣﮯ شـود مـَטּ بـغـض ڪـنـمـ

تـو بـگـویـے : مـگـر خـدایـتـــ نـبـاشـد ڪ ہ تـو ایـنـگـونـ ہ بـغـض ڪـنـے

ﻣﮯ شـود مـَטּ بـگـویـمـ خـدایـا(؟)

تـو بـگـویـے : جـاטּِ دل ..


آنقدر پیش این و آن از خوبی های نداشته ات

 

تعریف کرده ام


که وقتی سراغت را میگیرند...


شرم دارم که بگویم تنهایم گذاشتی..


 

آهای دختر خانم...!

که تا توی یه جمع پسرونه وارد میشی

سریع خودمونی میشی و های های می خندی 

و دل میدی و قلوه میگیری

توی همون جمع...

یه آقا پسری هست 

که اخم کرده و چپ چپ نیگات میکنه

این آقا پسر حالش داره بهم میخوره و از دستت عصبانیه

لطفا بفهم که واسش مهمی و...

خودت رو جمع کن...!

 

آهای آقا پسر...!

وقتی که توی یه جمع زنونه نشستی و یه دختر خانم میاد بهت میگه

پاشو بیا باهات کار دارم...

نگو باشه چند دقیقه دیگه میام

سریع پاشو برو

بفهم

که این دختر خانوم خوشش نمیاد با دخترای دیگه

خوش و بش کنی

بفهم...!


روزگارا:

  تو اگر سخت به من میگیری،

  با خبر باش که پژمردن من آسان نیست،

  گرچه دلگیرتر از دیروزم،

  گر چه فردای غم انگیز مرا میخواند،

  لیک باور دارم دلخوشیها کم نیست

  زندگی باید کرد...!


روزی یک مرد ثروتمند، پسر بچه کوچکش را به یک ده برد تا به او نشان دهد مردمی که در آن جا زندگی می کنند چقدر فقیر هستند . آن ها یک روز و یک شب را در خانه محقر یک روستایی به سر بردند .
در راه بازگشت و در پایان سفر ، مرد از پسرش پرسید : نظرت در مورد مسافرت مان چه بود ؟ 
پسر پاسخ داد : عالی بود پدر !....

پدر پرسید : آیا به زندگی آن ها توجه کردی ؟
پسر پاسخ داد: فکر می کنم !
پدر پرسید : چه چیزی از این سفر یاد گرفتی ؟ 
پسر کمی اندیشید و بعد به آرامی گفت : فهمیدم که ما در خانه یک سگ داریم و آن ها چهار تا . ما در حیاط مان فانوس های تزئینی داریم و آن ها ستارگان را دارند . حیاط ما به دیوارهایش محدود می شود اما باغ آن ها بی انتهاست !
در پایان حرف های پسر ، زبان مرد بند آمده بود . پسر اضافه کرد : متشکرم پدر که به من نشان دادی ما واقعأ چقدر فقیر هستیم

 !

نوشته شده در چهار شنبه 26 تير 1392برچسب:متن , متن زیبا , جملات زیبا , عاشقانه , زیبا دلنشین,کوتاه,ساعت 3:22 توسط عاشقه تنها| |

سلام یه مدت طولانی بود که نمیتونستم بیامو

 

به وبلاگ سر بزنم

 

الان اومدم با دوتا وبلاگ

 

 پایین کیلیک کنین

 

مخاطب خاص

 

 و اینم ادرسه جدید

نوشته شده در سه شنبه 25 تير 1398برچسب:جملات عاشقانه , عشق , تصویر عاشقانه , عاشقانه,تصویر زیبا,دلتنگی,جملات زیبا,ساعت 1:58 توسط عاشقه تنها| |

یه روزی یکی بود که همیشه کنارم بود اسمشو که میشنیدم میشد برام دلگرمی شاد میشد شاد میشدم ناراحت بود از اون ناراحت تر بودم ولی حالا تنهام گذاشت رفت

حسین اولین و اخرین کسی بود که لقب داداش واقعیمو روش گذاشتمو گفتم داداشی ولی دیدم از پشت بهم خنجر زد میدونست بدجور زمین میخورم ولی رفت

دستت درد نکنه دادشی فراموش میکنم ولی نه تورو خودمو فراموش میکنم فراموش کردن تو برام غیر ممکنه

داداشی الان کجایی که بگی گریه نکننننننن از اون نون متریا بزنی توی روم کجایی هان؟ کجایی بگی از اون بنده خدا چه خبر که بهت بگم دارم زجرش میدم که خودش بره شاید دلم نازک باشه نتونم ولش کنم ولی کاری میکنم خودش بره کجایی بگی ازش خوشم نمیاد؟ کجایی دلم برا صدات تنگ شده؟ کجاییییی؟

با رنگ قرمز نوشتم چون رنگه خونه دلم میخواست همه اینا رو با خون خودم بنویسم

 

نوشته شده در جمعه 13 بهمن 1391برچسب:,ساعت 1:5 توسط عاشقه تنها| |

من اومدممممممممممممممم اینترنتم قطیده بود تازه وصل شده هوراااااااا

نوشته شده در دو شنبه 2 بهمن 1391برچسب:,ساعت 15:48 توسط عاشقه تنها| |


دل تنگِ خیلی چیزها


دل تنگ این همه دل تنگی ها


چیزهایی که بر من گذشت و هرگز باز نخواهد گشت!

دل تنگم


دل تنگ نیمه شبهای دل تنگی


دل تنگ این همه نبودن ها


دل تنگ این همه دل تنگی ها


دل تنگ عهدهایی که کسی آنها را نبست


دل تنگ تمام چیزهایی که میشد باشد و نیست

و تمام هست هایی که نیست!


حتی آنان که دلشان برایم تنگ نخواهد شد!!

دل تنگ تر نیز خواهم شد


می رسد روزی که بگویم:


دلم برای آن روزها ی دل تنگی تنگ شده


نوشته شده در جمعه 8 دی 1391برچسب:,ساعت 21:13 توسط عاشقه تنها| |

 

دیر آمدی ...

یادم رفت عاشقت بودم !


 

جـــدایــی مــان ؛


 هیــچ یکـــ از تشــریفــاتــــ آشــنایمــانــــ را نــداشتـــ

 فقــط تــو رفـــتــی

 و منــــ ســعیــــ کـــردمـــ

ســـ ــنگــــ دل بــاشـــمــــ

دلتنگتم !

دلتــــــــــــــــنـــــ ـــــگ

هـر کـس جـای مـن بـود

می برید

اما

مـن هنـوز می دوزم...

بی صدا آمد!

چه غوغا کردو رفت

بینوا دل را چه رسوا کردو رفت

در درونم شعله های عشق ریخت

عاقبت صد فتنه بر پا کردو رفت

روز من شب کردو شب را پر ز تب

زندگی را یک معما کردو رفت...

 

 

نوشته شده در چهار شنبه 22 آذر 1391برچسب:,ساعت 21:25 توسط عاشقه تنها| |

گاهی باید فاتحـــه خـــاطره ای رو خوند

وگر نه همون خـــاطره

فاتحـــه تو رو می خونه !

در و دیـوار اتــاقــمـ بــویِ خــون میــدهــد

مــن امشــب

تـمـامـ وابـستـگـے امـ

بــه تــو را

بــه تـیـغ کـشـیـده امـ!

چـه رســم ِ تلخــي سـت

تــــو ، بــي خـــبـر از مــن !

و

تمـــام ِ مـن ، درگـــير ِ تــو

مـحکــم باش

وقتی خیلی نرم شوی ؛

همه خـَمـَت می کنند !

حتی کسی که انتظار نداری ...

هیچ ماشینی به مقصدِ تو نمی رساندَم.

مسافرکِش ها هم فهمیده اند

خیالی بیشْ نبوده ای!

حرف میزنی اما تلخ

محبت می کنی ولی سرد

چه اجباری است دوست داشتن من!

نوشته شده در چهار شنبه 22 آذر 1391برچسب:,ساعت 19:28 توسط عاشقه تنها| |

خدا جون ميشه امشب تو منو تو بغل بگيري؟

 جز شــاهــنامه كه آخرش خوشه ...

 همه چی هــمیشه ؛ 

 فقط اولــش خوشه ... !

 من حتی شهامت خود کشی هم ندارم

 نفرین به تو که هر چه شهامت داشتم رو گرفتی

    اون رفته کجا نمیدونم گفت : 

 میخوام برات یادگاری بنویسم گفتم : کجا ؟...

 گفت : روی قلبت گفتم : باشه ،

بنویس تا همیشه یادگاری بمونه

 یه خنجر برداشت گفتم :

این چیه ؟گفت : هیس ساکت شدمگفتم :

بنویس چرا معطلی ؟

 خنجر رو برداشت و با تیزی خنجر نوشت

دوستت دارم  اون رفته کجا ....؟

نمیدونم اما .......هنوز زخم خنجر 

یادگاریش رو قلبم مونده !!!   

  صبر کن سهراب

  صبر کن سهراب! 

 گفته بودی: قایقی خواهم ساخت...

 دور خواهم شد از این خاک غریب...

 قایقت جا دارد ؟؟؟  

من هم از همهمه ی اهل زمین دلگیرم...

 چقدرعجيبه که تا مريض نشي

  کسي برات گل نمي ياره 

 تا گريه نکني 

 کسي نوازشت نمي کنه 

 تا فرياد نکشي

  کسي به طرفت برنمي گرده

  تا قصد رفتن نکني

  کسي به ديدنت نمي ياد

  و تا وقتي نميري

 کسي تورو نمي بخشه 

 هيچكس لياقت اشكهاي تو را ندارد 

 و كسي كه چنين ارزشي دارد  

باعث اشك ريختن تو نمي شود 

 اگر كسي تو را آنطوركه ميخواهي دوست ندارد 

 به اين معني نيست كه تو را با تمام وجودش دوست ندارد 

 دوست واقعي كسي است كه دستهاي تورابگيرد

 ولي قلب تورالمس كند 

 بدترين شكل دلتنگي براي كسي آن است 

 كه در كنار او باشي و بداني

كه هرگزبه اونخواهي رسيد 

 

 

 

 

 

 

نوشته شده در سه شنبه 21 آذر 1391برچسب:,ساعت 21:35 توسط عاشقه تنها| |

 

     فال مان هر چه باشد 

 فال مان هر چه باشدباشــــــــــد

حالمان را دریاب

خیال کن " حافظ " را گشوده ای

 و می خوانی"  مژده ای

 دل که مسیحا نفسی می آید 

 "یا" قتل این خسته به شمشیر

 تو تقدیر نبود "

 چه فرقی می کند ؟

فال نخوانده ی تو،منــــــــم  

 

نوشته شده در سه شنبه 21 آذر 1391برچسب:,ساعت 20:56 توسط عاشقه تنها| |

 تعریف ایرانی ها از عشق=

عشق سوتفاهمی است

 بین دو احمق...

که با یک ببخشید تمام میشود...  

                  تعریف ایتالیایی ها از عشق= 

 عشق یعنی ترس از دست دادن تو... 

   تعریف اسپانیایی ها از عشق=

 عشق ساکت است

 ولی اگر حرف بزند از هر صدایی بلندتر است...   

نوشته شده در سه شنبه 21 آذر 1391برچسب:,ساعت 20:55 توسط عاشقه تنها| |

چنان دل کندم از دنیا که شکلم شکل تنهاییست

   ببین مرگ مرا در خویش.

که مرگ من تماشاییست    

مرا در اوج میخواهی؟

 اگر خواهی تماشا کن   

 دروغین بودم از دیروز مرا امروز حاشا کن

  در این دنیا که حتی ابر نمیگرید

به حال من  همه از من گریزانند

 تو هم بگذر ز حال من 

 گره افتاده در کارم

 به خود کرده گرفتارم

  به جز درخود فرو رفتن چه راهی پیش رو دارم

  (بخدا یه دنیا دلم گرفته)

نوشته شده در سه شنبه 21 آذر 1391برچسب:,ساعت 20:49 توسط عاشقه تنها| |

توی کلاس درس تمام حواسم به دختری بود که کنار دستم نشسته بود .

او من را داداشی صدا میزد. من نمیخواستم داداشش باشم .

میخواستم عشقش مال من باشه ولی اون توجه نمیکرد.

یک روز که با دوستاش دعواش شده بود اومد پیش من

و گفت: داداشی و زد زیر گریه...

من نمیخواستم داداشش باشم ... میخواستم عشقش مال من باشه

ولی اون توجه نمیکرد...

جشن پایان تحصیلی اش بود من رو دعوت کرد .

او خوشحال بود و من از خوش حالی او خوش حال بودم.

توی کلیسا روبروی من دختری نشسته بود که زمانی عشقش مال من بود.

خودم دیدم که گفت:بله . بعد اومد کنارم و طوری اشک تو چشماش حلقه زده بود گفت:

داداشی... من نمیخواستم داداشش باشم .میخواستم عشقش مال من باشه

ولی اون توجه نمیکرد...........................................................

الان روبروی من قبر کسی است که زمانی عشقش مال من بود...

داشتم گریه میکردم که یکی از دوستاش دفتری به من داد

داخل دفتر نوشته شده بود:

(( من نمیخواستم تو داداشی من باشی ... میخواستم عشقت مال من باشه

ولی تو توجه نمیکردی....)) 

 

نوشته شده در سه شنبه 21 آذر 1391برچسب:,ساعت 18:11 توسط عاشقه تنها| |

اره به خودم قول دادم که دیگه الکی گریه نکنم حالا به زور جلوی بغضمو گرفتم حالا به خودم میگم تو قوی تر از این حرفا بودی عینه قبل باش دختر بخند ، شاد باش ولی دلم گرفته از دنیا چشمام هوای بارونی داره دلم داره یخ میزنه از سرما داره نه نه توش برف میباره

اره این منم دختری که هیچ وقت گریه نمیکرد البته گریه که میکرد ولی اینقدر حساس نبود

این منم دختری شاد و شیطون و سرحال البته اینا خوصوصیات قدیمیمه الان تبدیل شدم به یه دختر که همش گریه میکنه دیگه عینه قدیم سر حال نیست دیگه نمیخنده

این منم و میخوام خودمو تغییر بدم میخوام بشم یه دختره شیرین عینه اسمم ، شاد و سرحال و کمی درس خون ، من عوض میشم

اینو قول میدم که کمتر برم ریدکال چون میدونم هیچ کس از این موضوع ناراحت نمیشه

حالا شروع میکنم به این که گوش دیوارای خونه رو از صدای قه قه هام پر کنم تا اشکامو از یاد ببرن و میشم دختر قبلی یه دختر شیطون و شاد و سرزنده

a.s

نوشته شده در جمعه 17 آذر 1391برچسب:,ساعت 11:36 توسط عاشقه تنها| |

صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 9 صفحه بعد


Power By: LoxBlog.Com